"فريب"
فريب صريح بود و ساده
به انتظار دستهای موازی باران
ايستادن در مسير باد
کودکانه است
o
نه
سهمی از آب ما را نيست
خاک تشنه است!
Thursday, August 28, 2003
Wednesday, August 27, 2003
نمی دونم اين وبلاگ رو ديدي يا نه
ايده قشنگی پشت اش خوابيده
يک دقيقه فرصت برای اينکه هرچی می خواهی
در مورد يک کلمه بنويسی؟!
امتحان کنيد...
http://www.oneword.com
ايده قشنگی پشت اش خوابيده
يک دقيقه فرصت برای اينکه هرچی می خواهی
در مورد يک کلمه بنويسی؟!
امتحان کنيد...
http://www.oneword.com
Sunday, August 24, 2003
"آستانه"
به ياد آر
که تنها مرگ واقعيت دارد
و تو
که بر آستان قلبم ايستاده ای
تنها
تنها
تنها
با مشتهايي گره کرده
به بزرگی رنجی که ديده ای
o
آری به ياد آر
تنها مرگ زندگی ست!
به ياد آر
که تنها مرگ واقعيت دارد
و تو
که بر آستان قلبم ايستاده ای
تنها
تنها
تنها
با مشتهايي گره کرده
به بزرگی رنجی که ديده ای
o
آری به ياد آر
تنها مرگ زندگی ست!
"تراژدی دست ها و بند"
رها با خويش
معلق و باژگون
در بازی چرخ وارِ
دست ها و بند
o
آه
ای بندبازِ خسته
تنها بند
آری بند توانست
بند بندِ وجودت را
در بند گيرد!
رها با خويش
معلق و باژگون
در بازی چرخ وارِ
دست ها و بند
o
آه
ای بندبازِ خسته
تنها بند
آری بند توانست
بند بندِ وجودت را
در بند گيرد!
Friday, August 22, 2003
"با لبان ات"
با لبان ات زاده شدم
در فصولی خشک از بی قراری باران
با لبان ات زيسته ام
شبهايي سرد
در کشاکش لابه های ياس
با لبان ات مرده ام
در مسيری سخت
از ياوه های حسرت و ترديد
با تو من
با لبان ات
زيسته ام!
با لبان ات زاده شدم
در فصولی خشک از بی قراری باران
با لبان ات زيسته ام
شبهايي سرد
در کشاکش لابه های ياس
با لبان ات مرده ام
در مسيری سخت
از ياوه های حسرت و ترديد
با تو من
با لبان ات
زيسته ام!
Saturday, August 16, 2003
"و تو می گذری..."
ضربان قدم هايت
زيباترين سهم زمين
از سادگی عبور توست
o
... و تو می گذری وقتی که من نيستم!
ضربان قدم هايت
زيباترين سهم زمين
از سادگی عبور توست
o
... و تو می گذری وقتی که من نيستم!
* مکث که می کنی ،
مرغکان تنديس هياهويی شناورند
و تو ، صبور و ساده ثبت می شوی در امتداد آبي آب
o
پنجره در باد ،
شمعدانها خاموش ،
و نقش ات که سالهاست در خاطره طاقچه می خندد.
باد ياد تو را می خواند ،
و خانه در نبود ات
خالی ست!
مرغکان تنديس هياهويی شناورند
و تو ، صبور و ساده ثبت می شوی در امتداد آبي آب
o
پنجره در باد ،
شمعدانها خاموش ،
و نقش ات که سالهاست در خاطره طاقچه می خندد.
باد ياد تو را می خواند ،
و خانه در نبود ات
خالی ست!
"با من نگفتی..."
* با من نگفتی
حکايت صبر و سکوت
در مسير صعب فرسايش
با من نگفتي
از لاشه لاشه های غرور يغمازده ات
برگرده ی زمان
o
در شکوه خفته ات رازی است ...
با من نگفتی...!
* با من نگفتی
حکايت صبر و سکوت
در مسير صعب فرسايش
با من نگفتي
از لاشه لاشه های غرور يغمازده ات
برگرده ی زمان
o
در شکوه خفته ات رازی است ...
با من نگفتی...!
● *"راه"
راه تعبير رد پای ساليانی دور
بی خويش و خسته ،
و خش خش خشکی برگهای پاييزی
o
نگاه می کنم
اين همه زرد ناگهان ،
جنجال زاغ ،
هاشور بيد بر حوصله تپه های دور...
o
ديری گذشته است از لحظه های من
راه بی تو
تعبير فاصله بود...!
راه تعبير رد پای ساليانی دور
بی خويش و خسته ،
و خش خش خشکی برگهای پاييزی
o
نگاه می کنم
اين همه زرد ناگهان ،
جنجال زاغ ،
هاشور بيد بر حوصله تپه های دور...
o
ديری گذشته است از لحظه های من
راه بی تو
تعبير فاصله بود...!
” فاصله “
نيستی تا بگويم ات
ای دور
نيستی تا بگويم ات
ای دور ترين
نيستی تا بهار٬ نيستی تا زمين ٬ زندگی ٬ عشق...
نيستی تا من
تا من بگويمت:
” فاصله بيداد می کند! “
نيستی تا بگويم ات
ای دور
نيستی تا بگويم ات
ای دور ترين
نيستی تا بهار٬ نيستی تا زمين ٬ زندگی ٬ عشق...
نيستی تا من
تا من بگويمت:
” فاصله بيداد می کند! “
Wednesday, August 13, 2003
" تولد"
دوباره زاده شدن
در هياتی شگفت
نه بر باد و
نه از آب
o
تنها مگر
ايمان ساده ی دانه
به مهربانی خاک
دوباره زاده شدن
در هياتی شگفت
نه بر باد و
نه از آب
o
تنها مگر
ايمان ساده ی دانه
به مهربانی خاک
Subscribe to:
Posts (Atom)