Sunday, April 24, 2005

در آستانه نمايشگاه كتاب

1. محمدحسن شهسوارى
محمدحسن شهسوارى نويسنده جوانى است. او اولين كتابش را در سال هاى پايانى دهه ۷۰ منتشر كرد. «كلمه ها و تركيب هاى كهنه» مجموعه داستان كوچكى بود كه توسط انتشارات آسا منتشر شد ولى پخش مناسبى نداشت. شهسوارى پاگرد را كه در واقع دومين كتاب و اولين رمانش هم به حساب مى آيد بعد از سال ها وقفه و در سال ۸۳ توسط انتشارات افق به بازار فرستاد. او در اين سال ها علاوه بر داستان نويسى به كار مطبوعاتى پرداخته و مقالات و يادداشت هاى فراوانى در روزنامه هاى مختلف از جمله همشهرى منتشر كرد. پاگرد داستان نسل ها است كه يك گروه و يا حادثه ناگهانى آنها را در مقابل يكديگر نشانده و به روايت وادار مى كند. اين رمان به دليل اسلوب روايى اش فضاهايى را ساخته كه در ميان آثار منتشر شده در سال گذشته توجه بسيارى را به خود جلب كرد.
گفتگوي روزنامه شرق با او را بخوانيد

2. پيام يزدانجو
رمان فرانکولا اولين تجربه داستاني پيام يزدانجوست كه قبلا او را در عرصه فلسفه و ادبيات با ترجمه و تاليف هاي اش مي شناختيم
فرانکولا در بوته­ی نقد را در وبلاگ او بخوانيد
3.دستچينی از بهترين داستان های ايرانی به انتخاب دوات
اين فهرست را ببينيد
يک دهه با گروه بين المللی بحران

بكارگيري سازوكارهاي مدرن براي زندگي امروز امري ست كه دنياي غرب وحشي بسيار خوب بدان مجهز شده، دنياي پرهياهو و پر ازدهام امروز افراد و دولتها را چنان در حلقه گرداب وار روزمرگي هاي اطراف خود غرق مي كند كه بسياري از فرايند ها، كنش ها و واكنش هاي اطراف را نديده يا ناديده مي گيرند. آنچنان كه رويداد هاي جهاني نشان مي دهد گاهي اين غفلت ها هزينه هاي گزافي براي مردم و دولت ها در بر داشته است. بطور كلي سطحي نگري، نا آگاهي و عبور از كنار فرايند هاي اجتماعي موجب دروني شدن و زيز زميني شدن آنها شده و تبعات جبران ناپذيري را خواهد داشت. وجود NGO ها ، انجمن ها و نهاد هاي غير دولتي فعال در عرصه هاي اجتماعي كمك شاياني به رفع كمبود هاي اين چنيني مي كند.ناگفته پيداست نبود، كمبود و يا كمرنگ بودن نهادهايي از اين دست پديده اي ست كه كشور ما بشدت با آن دست به گريبان است. گروه بين المللي بحران يكي از نهاد هايي ست كه در يك دهه گذشته فعاليت هاي چشمگيري در خصوص فرايند هاي اجتماعي در سراسر جهان داشته است.گزارش بي بي سي را در ادامه بخوانيد:

گروه بين المللی بحران که مؤسسه ای تحقيقاتی فرامليتی است، دهمين سالگرد تاسيس خود را در حالی جشن گرفت که چهره های برجسته جهان نقش اين سازمان را در ارتقای آگاهی دولتمردان درباره مناقشه های جاری و بالقوه ستوده اند.

اين گروه که فعاليتش را در آوريل ۱۹۹۵ در دفتری در لندن با تنها دو کارمند آغاز کرد، در دهه گذشته حدود ۵۰ بحران واقعی و احتمالی را در ۲۵ نقطه جهان پوشش داده و اکنون به يکی از معتبرترين نهادهای مستقل و غيردولتی برای ارايه اطلاعات، تحليل و مشاوره به دولتها درباره مسايل مناقشه برانگيز تبديل شده است.
گرت ايوانز مدیر گروه بين المللی بحران می گويد: "گروه بحران را جمعی از متخصصان سياست خارجی تاسيس کردند که از قصور جامعه بين الملل در برخورد کارآمد با بحرانهای سومالی، بوسنی و رواندا آشفته شده بودند."
به گفته وی، هدف اين گروه از کارشناسان ايجادی سازمانی جديد و کاملا مستقل از نفوذ دولتها بود تا بتواند به دولتها، سازمانهای بين المللی و جامعه جهانی کمک کند تا از مناقشه های مرگبار جلوگيری يا حداقل آنها را مهار کند.
اين سازمان در گزارشی که به مناسبت ده سالگی خود منتشر کرده، نوشته است که گروه بين المللی بحران در ده سال گذشته روند صلح در کنگو، بروندی، سودان و ليبريا را تسهيل کرده، به شناسايی ريشه های حملات ۱۱ سپتامبر از اندونزی گرفته تا خليج فارس پرداخته، موجی از فشار به دولتهای خودکامه آسيای ميانه براه انداخته و به تبيين استراتژی های روشن برای حل مناقشه اتمی کره شمالی و ايران کمک کرده است

معامله يا تحريم؛ توصيه گروه بين المللی بحران درمورد برنامه اتمی ايران

Reference BBC

Wednesday, April 20, 2005

تولد حرف چ در كتاب كوچه

به همت آیدا سرکیسیان و دوستان زنده‌یاد احمد شاملو حرف «چ» از این مجموعه ماندگار بزودی در دو جلد روانه بازار کتاب می‌شود.سرکیسیان در این‌باره می‌گوید: «این کار را من به تنهایی انجام نمی‌دهم. بلکه با همکاری متخصصان، فعالیت های شاملو را سامان می‌دهیم. البته بخش عمده کار توسط خود او صورت گرفته است و ما حالا مشغول ریزه‌کاری‌های این مجموعه هستیم. این مجموعه مسئولیت زیادی دارد و نمی‌توان سرسری از کنارش رد شد. باید تمام تلاشمان را بکنیم تا شاملو به خواسته‌اش برسد. امیدوارم آنقدر زنده باشم تا این مجموعه را سر و سامان بدهم.»
نگاه وبلاگستان به انتخابات رياست جمهوری ايران

گرچه نامزدهای رياست جمهوری ايران متعدد اند اما در وبلاگستان فارسی چند نامزد بيش از همه مورد بحث قرار می گيرند. در واقع از نظر وبلاگستان نامزدهای مطرح سه نفر بيشتر نيستند: مصطفی معين وزير سابق آموزش عالی، اکبر هاشمی رفسنجانی رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام (گرچه هنوز رسما وارد کارزار انتخاباتی نشده است) و اين اواخر محمد باقر قاليباف فرمانده مستعفی نيروی انتظامی. نام ديگران بخصوص علی لاريجانی رئيس پيشين صدا و سيما و گاه محمود احمدی نژاد شهردار فعلی تهران بيشتر در ميان بحث ها و در مقايسه نامزدهای اصلی تر -از نظر وبلاگ نويسان- با آنها مطرح می شود.
ادامه مطلب رو در bbc بخونيد
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2005/04/050417_mj-iran-election-web-logs.shtml

Tuesday, April 19, 2005

ضد سانسور

1.
ضد سانسور بخشي از وبلاگ خوابگرد متعلق به سيد رضا شكرالهي است كه به مطالبي اختصاص دارد كه اصلا يا بطور كامل در ايران اجازه چاپ ندارند ديدن اين مطالب خالي از لطف نيست
2.
انتخاب دکتر سروش در ميان چهره های موثر سال در فهرست مجله تايم (از طريق ايرانيان دات کام) هم خبر جالبی بود.
از سيبستان

3.
علی الوندی: عباس کیارستمی مهمترین و شناخته‌شده‌ترین فیلم‌ساز ایرانی در عرصه جهانی‌ست و آثار او همواره در داخل و خارج از کشور مورد توجه بوده و حادثه‌ای مهم برای سینمای ایران محسوب می‌شود و «ده» آخرین ساخته او نیز از این قاعده مستثنا نیست.

Saturday, April 16, 2005

فراخوان متخصصان علوم رايانه ايرانى براى عضويت در ISOC

10 فروردين 1384 - آی تی ایران - کارگروه راهبرى اينترنت ايران که در زمينه مسايل مديريت اينترنتى فعاليت مى کند طى فراخوانى از همه متخصصان و کارشناسان علوم رايانه اى دعوت به عمل آورده تا ضمن عضويت درجامعه اينترنتى ( ISOC) زمينه تاسيس شعبه ايرانى آن را فراهم آورند.ISOC يکى از موثرترين و پرنفوذترين ارگانهاى تخصصى در زمينه اينترنت است که سالهاست به طور تخصصى به فعاليت در زمينه اينترنت و استاندارد سازى و تدوين سياست هاى کلى مى پردازد.اين سازمان در سال 1992 تاسيس شده و هم اکنون بيش از 20 هزار عضو متخصص از 180 کشور جهان و 82 شعبه در 64 کشور جهان دارد. ISOC که مخفف Internet Society است، هم اکنون به يکى از مهره‌هاى کليدى در عرصه تکنيکى و سياستگزارى تبديل شده است. از موسسين اوليه ISOC، مى‌توان "وينت سرف" و "رابرت کان" را نام برد که معروف به پدران اينترنت و طراحان پروتکل TCP/IP هستند و هر دو اخيرا جايزه نوبل کامپيوتر را کسب کرده‌اند.

http://www.isoc.org/members/isoc_member.php

Wednesday, April 13, 2005

هم نام

هم نام رماني ست از جومپا لاهيري نويسنده جوان هندي الاصل مقيم آمريكا كه كتاب "مترجم درها"ي او برنده جايزه ي معتبر پوليتزر شده است.هم نام با ترجمه عالي و روان اميرمهدي حقيقت توسط انتشارات ماهي روانه بازار شده است. حقيقت در وبلاگ خود در باره هم نام مي نويسد : راستش را بگويم، همنام مرا با خود به آمريکا برد. آمريکايي مملو از فرهنگ های شرقی و غربی . قبل از اينکه به هند ببرد مستقيم مرا گذاشت توی خود آمريکا، نيويورک ، ماساچوست ... خيابان پمبرتن آنقدر برايم آشنا بود که فکر می کردم بايد زمانی در يکی از زندگی های گذشته ام آنجا زندگی کرده باشم.
زندگی ساده آمريکايي با همه مصرف گرايي اش را لابه لای خريد ها و پخت و پز های زنانه آشيما حس می کردم. آشيما وآشوک همان پدرومادرهای ما هستند که به گذشته و سنت و خانواده بيش از هر چيزی بها می دهند و گوگول و موشومی خود ما ... مايي که می خواهيم مستقل باشيم و با همه پرباری فرهنگمان دنبال چيزهای جديد و تجره های نو می گرديم. گوگول در نهايت برمی گردد به آنچه که داشته و در اين سال ها تلاش کرده از خود دورشان کند. به چه بهايي؟ به قيمت 30 سال زندگی که چند سال دانشگاه و ازدواج و عاشق شدن های پياپی اش ، خود واقعی اش را ساخت. برمی گردد اما نه پشيمان و سرخورده...

در 24 اسفند با تلاش پيمان اسماعيلي مصاحبه اي با جومپا انجام شده است كه گوشه هايي از آن را در وبلاگ حقيقت و اسماعيلي خواهيد يافت. در مصاحبه او درباره‌ی ریتم ، طرح و شخصیت‌های همنام حرف زد و رابطه‌ی تنهایی و ادبیات، نویسنده‌های محبوبش و نویسنده‌هایی که از آنها تاثیر گرفته، نظرش درباره‌ی کارور، ادبیات روسيه، امریکا، جنوب آسیا، آمریکای جنوبی، ادبیات مهاجرت، عادت‌های نویسندگی‌اش، و حتی اینکه خودش نام و فامیلش را چطور تلفظ می‌کند
در جاي ديگري حقيقت در وبلاگ خود چنين مي نويسد:
«... حالا به نتيجه ديگرى رسيده ام، ديگر داستان نمى نويسم كه داستان نويس بمانم. مى نويسم تا تنهايى تو را براى خودم آسان كنم. ولى مگر ممكن است؟»
اين جمله ها را «رومن گارى» در يكى از آخرين نامه هايش به «جين سيبرگ» نوشت و مثل همه حرف هايى كه دلداده ها در واپسين ديدارهايشان به زبان مى گويند، همه حس هاى غريب دنيا را در خودش جا داده است. «هم نام»، رُمان اول «جومپا لاهيرى» هم يك همچو حسى را به آدم منتقل مى كند. وقتى تمام مى شود، انگار كه تنهايى همه آدم هاى داستان (چرا بگويم شخصيت، وقتى كه آدم هايش را مى شود ديد؟) آوار مى شود روى سرِ آدم. چيزى غريب، شبيه دلتنگى، چنگ مى اندازد و چيزى غريب تر زير پوست وول مى خورد. آدم هاى هم نام هرچه پيش مى روند، بيش تر سقوط مى كنند، هرچه بيش تر دوست مى شوند، تنهايى را بهتر درك مى كنند و چه كسى هست كه نداند ادبيات، تسلى جان آدمى است و زمانى كه داستانى نوشته شود تا خاطره سال هايى سمج را پاك كند، همه آن ها هم كه مى خوانندش، اين سماجت را حس مى كنند. هم نام، داستانِ شوق و تنهايى است. داستان شوقِ آدم هايى كه تنهايى را تاب نمى آورند و به اميد يافتنِ همدمى، عالمى را به هم مى ريزند و دست آخر، آدمى را پيدا مى كنند. اما سرنوشت محتوم آدم، تنهايى است و هيچ همدمى ماندگار نيست...

Tuesday, April 12, 2005

انتخابات رياست جمهوري

ديگه آروم آروم بحث انتخابات هم داره داغ ميشه فعلا براي شروع اين مطلب وبلاگ خورشيد خانوم رو بهمراه چند وبلاگ ديگه اي كه در انتهاي مطلب اش لينك داده بخونيد تا بعد ببينم نظر خودم چيه؟!ا
اين مطلب هم بد نيست
سي دليل براي رأي دادن به دكتر معين- قسمت اول در وبلاك الپر

البته لينك دادن به اين ها به معني تاييد اونها نيست فقط مي خوام وارد فضاي بحث بشويد همين

Monday, April 11, 2005

نمایشگاه شاهکارهای نگارگری ایران

اواخر سال 83 موزه هنرهای معاصر نمایشگاهی از شاهکارهای نگارگری ایران برگزار کرد كه فرصتی دست داد تا به اتفاق يكي از دوستان از این نمایشگاه دیدن کنیم. کارها بحدی زیبا و شگفت انگیز اند که هر بیننده ای را مسحور خود می کنند. ظرافت های بسیاری را در این آثار می توان مشاهده کرد که براستی متحیر کننده اند. علی رغم زحمات کشیده شده برای برگزاری این نمایشگاه مسایلی هست که دل افرادی را که برای هنر این آب و خاک ارزش قایل اند به درد می آورد. از این دست مسایل باید به محیط و فضای بد نمایشگاهی اشاره کرد که اصلا مناسب این شاهکارهای هنری نیست. محیطی مرطوب با دمایی نا مناسب و محفظه هایی که درون آنها از هیچ گاز محافظی استفاده نشده است. از این مهمتر لامپ های معمولی است که مدام بر سطح این آثار می تابد و به خاطر داشتن یووی بسیار مخرب است. در این میان اعتراض من و دوستم به معاون موزه به جایی نمی رسد و سخن به پول نداشتن و این قبیل مسایل کشیده می شود اگرچه در گفتگو با یکی از کارمندان موزه این سخن مورد شک واقع می شود!
کاش روزی برسد که هنر و فرهنگ این آب و خاک به دست کسانی باشد که برای آن ارزش قایل اند.
از لايه هاي درون

انسان بسيار پيچيده و راز آلود است شايد اين جمله را بارها و بارها شنيده باشيد ولي پي بردن به عمق جمله هايي اين چنيني چيزي ست كه نياز به تجربه دارد تا ما خود بعضي چيزها را تجربه نكنيم قادر به درك و فهم آنها نخواهيم بود و اين همان جايي ست كه گفتن خيلي چيزها ساده ست ولي عمل كردن يا در شرايط اش بودن چيز ديگري ست
من هيچ گاه عمق لايه هاي دروني احساس ادميان رادرك نكرده بودم هرچند كه عميقانه به آن پرداخته و به آن انديشيده ام البته هنوز هم آنچنان كه بايد و شايد درك نكرده ام جز اندكي كه از تجربه اي شخصي برخواسته است و برايم زيباست و الهام بخش. شايد بايد به روح اشاره كنم چرا كه روح را منشا اين عمق مي دانم. حتما تا به حال شده است كه به يك عكس نگاه كنيد. عكس با ما چه مي كند جز اينكه ما را با خود به تجديد خاطراتي دور مي برد. حال تجديد خاطره يك شخص يا يك فضا يا يك سفر هرچه كه باشد خود عكس تنها كليدي ست براي پرواز خيال به عمق ذهن و خاطرات گذشته. شايد از همين روست كه پاره اي بد عكس اند چرا كه آن عكس روح و طراوت شخص را همراه خود ندارد عكس حسي را نمي آفريند مگر اينكه خيال، روحي در تصوير بدمد و شايد شور زندگي همين باشد.احساس يكسره دنيايي ديگر دارد عقل به عنوان فرمانده، رهبري كارها را بدست مي گيرد ولي در تقابل با احساس معمولا مغبون مي شود و اين ازجايي نشات مي گيرد كه ما ان را شايد چشم دل بناميم وشنيده ايم كه بسيارگفته اند ببين دلت چه مي گويد مگردل هم براي خود نظري دارد؟! اينجاست كه بنظر مي رسد احساس برايندي از نيروهاي متافيزيكي را بعنوان پاسخي به ذهن ارسال مي كند پاسخي كه بنوعي نزديك به مكاشفه است. چيزي كه به ذهنم مي رسد اين است كه در عرفان با بالا بردن معرفت و شناخت چشم دل را بينا تر مي كنند چشم دلي كه نه با عقل كه با احساس مي بيند ولي احساسي كه ازمعرفت و بينايي نهادينه شده بر مي خيزد و اينگونه است كه مي شود از بند عقل رها شد و با متافيزيك روح و احساس از بند تن رهيد و به كشف شهود رسيد...ا