Monday, August 30, 2004

یاد ها و خاطره ها
شماره 1
ردپا
صحنه: دبیرستان علامه حلی کلاس سوم یک
بچه ها بشدت در حال شلوغ کاری سر و صدا پرتاب گچ کشتی و هزارتا کار جورواجور و حتی ناجور دیگه هستند
یکی از بچه ها دوتا چوب میاره و کفش ها شو در میاره و چوب ها رو داخل کفش ها میکنه بعد کف کفش ها رو خاکی می کنه و شروع می کنه روی دیوار کلاس رد پا گذاشتن طوری که ردپا ها ازپایین دیوار سمت راست شروع میشه میره روی سقف و از دیوار سمت چپ میاد پایین.
سر و صدا و نبرد کشتی همچنان ادامه داره. ناگهان مسول کارگاه مدرسه سر میرسه و بادیدن اینهمه سرو صدا و نبرد می خواد که کتری بکنه بچه ها که هیچ ترسی از هیکل نحیف او ندارن محلی بهش نمی گذارن! اون هم شاکی میشه و میره سراغ مدیر مدرسه
چند لحظه بعد:
مسول کارگاه با مدیر وارد کلاس میشن
بچه ها همه آروم میگیرن و سر چای خودشون میشینن
مسول کارگاه شروع می کنه به شکایت از وضعیت کلاس و بچه هاش
آقای مدیر اینا خیلی شلوغ می کنن خیلی بی ادب هستند گچ پرت می کنن کشتی می گیرن و در همین حین که داره اینا رو میگه و سعی می کنه که پیاز داغش رو هم زیاد کنه چشمش می خوره به رد پاهای روی دیوار و با نگاهش ردپا ها رو دنبال می کنه و میگه : "تازه آقای مدیراینا روی سقف هم راه میرن"
گفتن این جمله همان و منفجر شدن کلاس هم همان.

No comments: