يك روز كاري مشقت بار!
ساعت هفت و نيم شب است و تو بعد سر و كله زدن و پشتيباني هزار و يك مشتري با كامي و مجي مشغول آماده سازي مقدمات پروژه جديد هستي كه از قضا از اهميت زيادي هم بر خورداره...
كامي: خوب فكر كنم بايد براي ثبت بعضي چيزا بعضي چيزاي ديگه لازم كه بايد بعضي ها آماده كنن تا بعضي هاي ديكه استفاده كنن
مجي: سري تكون ميده و در حاليكه اصلا چيزي نفهميده مي گه حتما همين طور ديگه!!!
و من: آره همينه زود باش تند راست و ريستش كن همينه
كامي: صبر كن تا با word براش يه جدول بكشم
جدول رو ميكشه و شروع ميكنه افقي در ستون هاي اون مطالب رو نوشتن
مجي: بعد از تمام شدن كار كامي ميگه بهتر نبود اينا رو عمودي مي نوشتي!؟
كامي: آخ راست ميگي يا اونطوري بهتر
من: آره اونطوري بهتر جا ميشته
كامي: الان استادش ميكنم
مجي: چطوري خوب
كامي در حاليكه يك رديف را كپي مي كند صبر كن الان اينا رو اينوري مي كنم!؟
مجي: مگه ميشه آخه!؟ بابا از اول تايپ كن همش 6 تا دونه است!
كامي: يعني نميشه صبر كن ببينم و دائم رايت كليك ميكنه يا ميره تو option و properties و از اين سوراخ ميره از اون يكي در مياد و بعد از چند دقيقه با تعجب مي گه؟! ااااا نمي شه نداره
و من: خوب از اين وري مي خواين باشده خوب مانيتور رو يچرخونيد....!!
كامي: نه نميشه و شروه مي كنه دونه دونه كپي كردن نوشته ها در رديف ها
بعد از اينكه كامي كارش تموم ميشه مجي فرمت جدول رو عوض مي كنه
كامي : نه اين خوب نيست صبر كن و كلي ور ميره و باز نتيجه نمي گيره...
و من: حالا همين خوبه ولش كن
كامي: نه
من: بابا اون ستون رو كپي كن جدوا رو دوباره بكش
كامي: نه صبر كن
مجي: بابا الان يكي بياد بگه تا حالا چي كار كرديد چي بگيم؟!
كامي: خوب ميگيم اين جدول رو درست كرديم ديگه؟! ااا تو هم خنگي ها
و من:درحال خنده به همه اينها ودر فكر فردا كه باز بازي ادامه خواهد يافت
ساعت هفت و نيم شب است و تو بعد سر و كله زدن و پشتيباني هزار و يك مشتري با كامي و مجي مشغول آماده سازي مقدمات پروژه جديد هستي كه از قضا از اهميت زيادي هم بر خورداره...
كامي: خوب فكر كنم بايد براي ثبت بعضي چيزا بعضي چيزاي ديگه لازم كه بايد بعضي ها آماده كنن تا بعضي هاي ديكه استفاده كنن
مجي: سري تكون ميده و در حاليكه اصلا چيزي نفهميده مي گه حتما همين طور ديگه!!!
و من: آره همينه زود باش تند راست و ريستش كن همينه
كامي: صبر كن تا با word براش يه جدول بكشم
جدول رو ميكشه و شروع ميكنه افقي در ستون هاي اون مطالب رو نوشتن
مجي: بعد از تمام شدن كار كامي ميگه بهتر نبود اينا رو عمودي مي نوشتي!؟
كامي: آخ راست ميگي يا اونطوري بهتر
من: آره اونطوري بهتر جا ميشته
كامي: الان استادش ميكنم
مجي: چطوري خوب
كامي در حاليكه يك رديف را كپي مي كند صبر كن الان اينا رو اينوري مي كنم!؟
مجي: مگه ميشه آخه!؟ بابا از اول تايپ كن همش 6 تا دونه است!
كامي: يعني نميشه صبر كن ببينم و دائم رايت كليك ميكنه يا ميره تو option و properties و از اين سوراخ ميره از اون يكي در مياد و بعد از چند دقيقه با تعجب مي گه؟! ااااا نمي شه نداره
و من: خوب از اين وري مي خواين باشده خوب مانيتور رو يچرخونيد....!!
كامي: نه نميشه و شروه مي كنه دونه دونه كپي كردن نوشته ها در رديف ها
بعد از اينكه كامي كارش تموم ميشه مجي فرمت جدول رو عوض مي كنه
كامي : نه اين خوب نيست صبر كن و كلي ور ميره و باز نتيجه نمي گيره...
و من: حالا همين خوبه ولش كن
كامي: نه
من: بابا اون ستون رو كپي كن جدوا رو دوباره بكش
كامي: نه صبر كن
مجي: بابا الان يكي بياد بگه تا حالا چي كار كرديد چي بگيم؟!
كامي: خوب ميگيم اين جدول رو درست كرديم ديگه؟! ااا تو هم خنگي ها
و من:درحال خنده به همه اينها ودر فكر فردا كه باز بازي ادامه خواهد يافت
No comments:
Post a Comment