Sunday, March 06, 2005

اگر یادتون باشه این مطلب رو چند وقت پیش تو وبلاگم نوشتم حالا دوباره بخونید تا بگم
اول اين مطلب رو بخونيد تا بعد بگم كه چي مي خوام بگم
چقدر مزه میده وقتی تو هوای سرد نشسته باشی و یه عزیزِ همیشه عزیز، کنارت باشه، دستای سرد و یخ زده ات رو تو دستاش بگیره و گرم کنه، پتو روی شونه ات بندازه نکنه سرما بخوری؛ چه لذتی داره تو لیوانای خوشگلش چای داغ بخوری تا تموم سرما از تنت بره بیرون؛ چقدر میچسبه ذره ذره چای داغ از گلوت بره پایین؛ چه لذتی داره ننه سرما شدن! چقدر لذت بخشه یک هفته با هم بودن؛ چه کیفی میده هنوز از کنارت نرفته، دلت براش تنگ بشه و به امید فردا بمونی که دوباره ببینیش؛ چه لذتی داره وقتی دیر میکنه نگرانش بشی و دلت مثل سیر و سرکه بجوشه که کجا مونده و چی شده و چرا نیومد.. هی بری و از پنجره خیابون رو نگاه کنی .. و وقتی میاد با اومدنش تمام دلواپسی ها و نگرانی هات تموم بشه! چقدر لذت بخشه وقتی حرفش، نگاهش، رفتارش، همه و همه یه حرف رو به آدم بزنن. وای چه کیفی داره!*. اولین ها همیشه بهترین ها و خاطره انگیزترین ها هستند.*. بهترین ها همیشه همیشه همیشه موندنی هستند.*. بخاطر تمام این احساس ها ممنونم.*. مرسی، همین!


خوب
از این همه احساس الان دیگه چیزی نمونده جز یادی و خاطره ای
بسیار متاسف ام
برای هر دو اونها

عشق هایی کز پی رنگی بود عشق نبود ...ا

No comments: